ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
ملکه تینا بدو بدو پیش لیندا میره و میگه: لیندا.........
لیندا میگه : ای ملکه بزرگی بفرمایید
تینا: میخوام المان رو بزرگ کنم
لیندا: اوم پس از دستیار تون میخواهید تا راهی
پیشکش کند یا به شما کمک کند که در کشوری را انتخاب کنید
تینا: میخوام یه کشور رو انتخاب کنی
لیندا گفت: بیزحمت دستتان را بگذارید و یک کشوری که عظمت دارد را انتخاب کنید
تینا: چشمهایش را بست و دستش در کره ی جنوبی فرود اومد
باهم گفتند: کره
برویم سراغ کره ای ها
کره ای های بیچاره بی خبر از این جنگ هاج و واج مانده بودند
سورا به طرف اتاق ملکه لتسوا رفت و در زد: ملکه میخواهم تو بیایم
لتسوا: بیا
سورا: ملکه کره در جشن شکوه سربازان کره ای که جان دادند و کشور های زیادی را برای اینجا کردند و
کره را بزرگ کردند قدر دانی میکند
سرود ما کره ای نعمت توست
و غذا هایمان چی باشد
لتسوا: نودالیت مخصوصی که در کره ساخته شده نودالیت و میگو و اواکادو ومقداری استیک
سورا گفت: دختران رقصنده مان
لتسوا: معلوم هست کیم پارالا
سورا:و این ااخری است چه لباس هایی بپوشیم
لتسوا: ازاد
برویم پیش المانیا
تینا: خب کی حمله کنیم
لیندا: هنگام جشنشان
تینا: تو باهوشی دخی عاشقتم
لیندا : زبونم بند اومد
تینا : بیاییم به ارتش خبر بدیم
تینا ولیندا پیش ارتش رفتند و خبر جنگ با کره را دادند
ارت